مکرراززبان مسوولین وصاحبنظران شنیده ایم که:کارفرهنگی نکرده ایم یابایدبیشتربه کارفرهنگی پرداخت وعباراتی ازاین گونه.به راستی کارفرهنگی چیست؟فرهنگ،یعنی مجموعه ی خصوصیاتی که زندگی جمعی یک گروه رادردوره یی خاص معرفی مینماید.به قول وبر؛ایده آل های یک قوم.ویابه گفته ی توماس مان؛فرهنگ انسداد است ودرخودبستگی.ویابه عقیده ی برخی دیگر،فرهنگ یعنی مجموعه ی آنچه داریم.باتوجه به مطالعات فرهنگی،فرهنگ ازوضعیتی یکپارچه برخوردارنیست.پیوسته درحال دگرگونی است.بهم آمیختن رامیپذیردومیتواندبه مولفه های متناقض قابلیت درکنارهم قرارگرفتن رابدهد.ازیکسوفرهنگ برآنچه هست دلالت داردوازدیگرسو،آنچه رامیتوانیم باشیم ولی نیستیم نشان میدهد.درفرهنگ،هم اصول کلی ثابت داریم وهم اصولی جزیی ودرمعرض دگرگونی.همین ویژگی دوگانه درتعریف فرهنگ است که باعث میشودگاه مانع نوآوری باشدوگاه بستری برای تغییر.
اماکارفرهنگی یعنی چه؟به عقیده ی توماس مان کارفرهنگی یعنی درافتادن ومبارزه بافرهنگ مسلط.یعنی فرهنگ وکارفرهنگی،نه تنهاباهم اختلاف دارندکه گاه دربرابرهم قرارمیگیرند.فرهنگ،تنهاچیزی است که نمیتوانیم بطورآگاهانه بعنوان هدف انتخاب کنیم.چراکه درجامعه باسطوح متفاوت،نامتجانس وازهم گسیخته روبرو هستیم وهمین امرسبب میشود پیش بینی کارفرهنگی غیرممکن گردد.اماحوزه ی تاثیرکارفرهنگی کجاست؟طبیعی است؛مردم.ولی دراین بین،دوگانگی قابل توجهی درتحلیلهاوجوددارد.
بعنوان نمونه؛ازسویی میشنویم مردم خواستارمبارزه باناامنی اخلاقی هستندودرجای دیگرمیخوانیم باوجوداین حجم کارفرهنگی؛وضع اخلاقی مردم این گونه است !!! بالاخره مردم اخلاق دارندیابی اخلاقند؟! این امرنکته مهم وقابل تاملی است.
خلاصه آنکه کارفرهنگی یعنی کاری که درواقعیت ما،تغییربوجودآوردوکیفیت فهم وتحلیل حقیقت را ارتقا دهد.کارفرهنگی،یعنی تعامل اصلاحی بافرهنگ موجود.کارفرهنگی باگروههاوجامعه یی چندسطحی سروکار دارد. پس بایدازیکسان سازی اجتناب وتفاوتها را درک کرد....یاعلی
|