فرهنگهاهمیشه درارتباط باهم به تعالی رسیده اندواین ارتباط هرزمان شکل خاصی داشته است وحتی دردوره هایی،جنگ بستری برای ارتباط فرهنگی بوده است.درعصرحاضراین تبادلات فرهنگی نام جدیدی به خودگرفته است:جهانی شدن.درچنین شرایطی وام گیری فرهنگی میتواندشکاف کشورهای درحال توسعه وتوسعه یافته راکمترکند.نمیتوان باکشیدن حصاربه دورخودازجهانی شدن گریخت.کشورهایی که ازجهان توسعه عقب مانده اندمیتوانندباحضوردرفضای جهانی شدن،خلأهای فرهنگی خودراپرکرده ودرراستای توسعه حرکت کنند.
پس ازپیروزی انقلاب ازالگوی خاصی درتوسعه پیروی نکردیم.دوره ی پس ازجنگ،توسعه ی اقتصادی رادرپیش گرفتیم وپس ازدوم خرداد76؛توسعه ی سیاسی.حال آنکه توسعه امری چندوجهی است.درکنارتوسعه ی اقتصادی؛بحثهای مشروعیت،هویت،رشد،نیازهای نسل جوان وبه عبارتی توسعه ی سیاسی وفرهنگی بایدحضوری پررنگ داشته باشند.درروندتوسعه،فرهنگ هرکشوری واجدپتانسیل پیشرفت است وآنچه دراین مسیرمهم است؛سیرتحول کشورهاست.
درهرفرهنگی آن تحولی موثراست که ازداخل همان سنت وفرهنگ نشأت گیرد.ماهنوزنتوانسته ایم پتانسیلی راکه درسنت مابرای مدرن شدن خفته است بیدارکنیم وآنرابه ابزارحرکت تبدیل نماییم.توسعه نیازمند رویکردمحوری است وتمام برنامه هاوسیاستهابایدحول آن تنظیم شوند.ایران قبل ازانقلاب 5برنامه عمرانی و پس ازانقلاب 3برنامه ی توسعه راتجربه کرده ودرحال اجرای برنامه ی چهارم است.اماهنوزیک استراتژی بلندمدت مشخص ورویکردمحوری دربرنامه هاوجودندارد.اهداف تدوین شده دراین برنامه ها،اقتصادمحوریادرآمدمحورند.
به بیان دیگر،مبنای تعریف توسعه بامحوریت رشداقتصادی وافزایش درآمدسرانه تنظیم شده است وازیک نکته ی اساسی غفلت شده است وآن اینکه آنچه هدف وابزارتوسعه است؛انسان است.رویکردقابلیت انسانی توجه خودرابه رشدقابلیتهای انسانی معطوف میکندیعنی همان پتانسیل خفته که بایدبیدارش کنیم به مدد حاکمیت نگرش علمی وفنی درجامعه.به قول زنده یاددکترحسین عظیمی؛توسعه ی اقتصادی یعنی تحول مبانی علمی وفنی تولیدازوضعیت سنتی به وضعیت مدرن.
مرحوم اقبال لاهوری هم شعری خواندنی دراین باب دارد:
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی زرقص دختران بی حجاب
محکمی اورا نه ازلادینی است
نی فروغش ازخط لاتینی است
قوت افرنگ از علم و فن است
از همین آتش چراغش روشن است
|