حمیدرضا جلایی پور
حضور آقای هاشمی در یکی از مهمترین نهادهای سیاسی- مذهبی کشور، سپری در برابر تند بادهای سیاسی است که کشور را تهدید میکند. پیروزی ایشان به نظر من پیروزی جریان عظیمی در کشور است که به عادیسازی (نه بحران سازیِ) امور میاندیشند. اگر کسانی که از «عادی شدن» امور خشنود نیستند، بر نهاد مهمی چون خبرگان مسلط میشد، روند بحرانسازی در کشور شدید و شدیدتر میشد.
2) این انتخابات موضوع ظریفی را روشن کرد و آن این است که انحصارطلبان و بحرانسازان معمولاً چنین القا میکردند که نهادهای مذهبی- سیاسی مهمی چون مجلس خبرگان از کسانی تشکیل شده که مؤید انحصارطلبیها و بحرانسازیِ آنها است. انتخاب آقای هاشمی نشان داد که این برداشت دقیق نبوده است- و مجلس خبرگان هم به عادیسازی امور میاندیشد.
3) انتخاب اخیر آقای هاشمی حکایت از یک اخلاقِ نیکوی ایشان دارد. هاشمی جزو آن شخصیتهایی است که آمادة گرفتن مسؤلیت از طریق وارد شدن در صحنههای ریسکیِ انتخاباتی و رأی گیری است. همه میدانیم که خیلی از رجال سیاسی، در یکصد سال اخیر بوده و هستند که مایلاند همیشه رجال سیاسیِ قدرتمند باقی بمانند ولی آماده نیستند که در هر دوره وارد صحنة خطرپذیر رأی گیری شوند. انتخابات یک طرفش بُرد است و طرف دیگر آن شکست است. به همین دلیل عدهای علاقمندند یا منزهطلبی کنند و در انتخابات شرکت نکنند، یا مکانیزمهایی تعبیه شود، که همیشه برنده باشند. خصلت نیکوی آقای هاشمی این بوده و هست که همیشه برای گرفتن مسؤلیت از طریق انتخابات آمادگی داشته است. و این درس خوبی است که ایشان به همة شخصیتهای مذهبی- سیاسی کشور میدهند.
4) آقای هاشمی یک شخصیت واقعگرای سیاسی است. وی شرایط کنونی کشور را یک شرایط ویژه و حساس میداند. این تحلیل او از روی ترس نیست بلکه بر اساس تحلیل واقعیتهای موجود ایران، منطقه و جهان است. حالا ما در اوضاعی هستیم که عدهای از «بحرانسازان» در کشور شخصیتهایی را که از عادیسازی جریان امور دفاع میکنند و نگران شرایط ویژة کنونی هستند، به ترسو بودن متهم میکنند. این اتهام زنی، مرا به یاد خاطرهای در سال 67 در جبهههای جنگ در شمال غرب (قبل از حمله ارتش صدام یه حلبچه) انداخت، که با ذکر آن این نوشته را به پایان میبرم. در آن موقع آقای هاشمی در قلب جبهه یک جلسة هماهنگی با تعدادی از مسؤلین گذاشته بود،در همان موقع ارتش صدام آن منطقه را مورد گلوله باران قرار داده بود تعدادی از اعضای جلسه نسبت به اوضاع خیلی حساس شده بودند (و حتی بعضیها ترسیده بودند). جالب این بود که در آن جلسه کوچکترین ترسی در چهرة آقای هاشمی دیده نمیشد و ایشان با آرامش مدیریت خود را انجام میداد. حالا میخواهم بگویم همین آقایونی که شخصیتهای پخته و عاقل کشور را به ترسو بودن متهم میکنند، آن موقع جرئت نداشتند از پنجاه کیلومتری خطوط عملیاتی رد شوند و الآن پس از بیست سال از پایان جنگ رجز خوانی میکنند!
در پایان پیروزی آقای هاشمی را به همة ایرانیانی که به «عادیسازی» امور و توسعة پایدار و پیشروندة آن فکر میکنند، تبریک میگویم